سلااااااااااااااااااااااااااااام.

چطمولین؟

خوبین؟

خوش میگذره؟؟؟؟؟؟؟

خداروشکر.

دوشبه میخوام خاطراتمو تعریف کنم حسش نی.

بیخیال...........

قابل توجه--------->امیرعلی-سحر-زهره و بقیه دوستان.این وب دوباره افتتاح شده.

جدیدا نمیدونم چی بگم و چی بنویسم.

تا دیروز باور نمیکردم که مدرسه ها تموم شده.

اما حالا که.......

تمام برنامه های تلویزیونو دیدم حتی آگهی بازرگانی.

حالا که روزی هزار بار اتاقمو تمیز میکنم.

حالا که کتابامو جمع کردمو میخوام بدمش به یه نفر دیگه که خیلی خرخونه و میخواد تابستون درس بخونه.

حالا که یه تن کاغذ جمع کردمو گذاشتم دم در.

حالا که دیگه  میشینمو نامه های دوستامو که سرکلاس به هم دادیم میخونم.

حالا که دفتر خاطراتمو ورق میزنمو پر از خاطره دوستای خل و چلمه و خداحافظیشون.........

حالا که دیگه مجبور نیستم مث خر تست بزنم.

حالا تا لنگ ظهر میخوابم.

حالا که تنها کتابی که میخونم کتاب شعرای ریچارد براتیگانه.......

حالا که پشت عکسای دسته جمعیمون که با دوستام گرفتیم،اسماشونو مینویسم که یادم نره.

حالا که روزی صد بار به هم میزنگیم.

حالا که ریخت همیدیگه رو نمیبینیم.

حالا که جای خالی سوتی های دبیرا رو تو زندگیم خالی میبینم.

حالا که از خل بازی با بچه ها خبری نیست.

حالا که بیشتر به وب دوستام سر میزنم.

حالا که دلم برای دوستام تنگ میشه.

حالا که دلم میخواد دوباره پاشم برم مدرسه و مربی پرورشیمون بگه خانومم مقنعتو درست کن.خانومم مانتوت تنگه،خانومم جیغ نزن،خانومم ساکت،خانومم بشین سر جات،خانومم زشته جلوی آقای معظمی،خانومم......(زهره مار خانومم)*

حالا که استرس دارم برای جواب آزمون.

حالا که دبیرامون اعتماد کردنو شماره موبایلشونو بهمون دادن.

حالا که..........

تازه تعطیلاتو باور میکنم.

چه رمانتیک شد این پستم.

بیخیال خودمونو عشقه............

دیگه نمیدونم چی بگم.

*اینم برای آشنایی بیشتر با خانومم ها...---------->jujuo.loxblog.com/post.php

فعلابای.